فلسفه 2(اصلاح شده)

فلسفه 2(اصلاح شده)

نکات مهم درس زبان عربی معاصر

درس 11:

شناخت‏ شناسی

برای هر انسانی در این عالم چند سوال بنیادی مطرح می شود که ما از کجا آماده ایم به کجا می رویم و راه کدام است (توحید-نوبت-امامت)

1- مفهوم شناخت : 

مفهوم شناخت، بدیهی و بی‌نیاز از تعریف است و منظور از آن مطلق علم و آگاهی و اطلاع می‌باشد.

2- تعریف علم :

حضور خود شی‌ء یا صورت جزئی یا مفهوم کلی آن نزد موجود مجرد

3-شناخت‌شناسی:

عبارت است از علمی که دربارهٔ شناخت‌های انسانی و ارزشیابی انواع، و تعیین ملاک صحت و خطای آنها بحث می‌کند.

4- علت پرداختن به مسائل شناخت‌شناسی:

شاید نخستین عاملی که موجب توجه به مسئله ارزش شناخت شده، کشف خطاهای حواس بوده که براساس آن، فیلسوفان الئایی به شناخت عقلانی در برابر شناخت حسی و تجربه تکیه کردند، و سپس سوفسطائیان منکر ارزش شناخت عقلی شدند بحث دربارهٔ اصالت‌ حس یا عقل، یکی از محورهای اساسی مسائل فلسفه غربی است اما فلسفه اسلامی در عین ارج نهادن به روش تجربی در علوم طبیعی، همواره بر ارزش ادراک عقلی تأکید کرده‌اند

درس 12:

بداهت اصول شناخت ‏شنا‌سی

شناخت‌شناسی نیاز به اصول موضوعه‌ای که در علم دیگری بیان شود، ندارد. چون موضوع شناخت شناسی مسائل بدیهیات اولیه است :

زیرا اولاً، قضایای مورد نیاز فلسفه، قضایای بدیهی و غیرقابل انکار است،

و ثانیاً، نیاز به این‌گونه قضایا که در شناخت‌شناسی مورد بحث واقع می‌شود، مانند نیاز به قضایایی که در علم منطق بیان می‌گردد، در واقع برای حصول علم به علم و مضاعف شدن شناخت می‌باشد

 

امکان و تحقق شناخت، بدیهی و بی‌نیاز از اثبات است، ولی از سوفیست‌ها و شکاکان نقل شده که مطلقاً امکان آن را انکار می‌کرده‌اند.

ادعای عدم امکان شناخت، متضمن علم به این مطلب و ناقض خودش می‌باشد 

درس 13 : اقسام شناخت

اقسام شناخت :

1- دکارت :

سنگ بنای شناخت یقینی را علم به ‌وجود شک قرار داد و خواست از این راه، وجود شک‌کننده (روح انسان) را اثبات کند.

2. آغاز کردن از شک برای شروع بحث با شک‌گرایان صحیح است، برای رسیدن به یقین صحیح است ولی نمی‌توان آن را مقدم بر علم به نفس و دلیل وجود آن قرار داد.

 

شناخت به دو صورت علم حصولی و علم حضوری بیان شده است 

علم حصولی:

شخص به‌وسیله صورت یا مفهوم ذهنی، از شی‌ء یا شخص درک‌شونده آگاه می‌شود،

علم حضوری :

علم هرکس به ‌وجود خودش و به قوای نفسانی و احساسات و عواطف و سایر حالات روانی و به فعلی که بی‌واسطه از نفس صادر می‌شود، مانند تصمیم و اراده حضوری است.

*صورت‌ها و مفاهیم ذهنی نسبت به اشیاء یا اشخاصی که از آنها حکایت می‌کنند، علم حصولی هستند ولی نفس، خود آنها را حضوراً می‌یابد.

خطا:عدم مطابقت ادراک با ادراک‌شونده، در جایی امکان تحقق دارد که ادراک با واسطه انجام گیرد؛اما در علم حضوری که ذات معلوم مورد شهود عالم قرار می‌گیرد خطا وجود ندارد

*علم حضوری دارای مراتب مختلفی است وعلت اختلاف مراتب علم حضوری یا تفاوت درجات وجودی، ذات عالم است، مانند اختلاف علم نفس به خودش در مراتب مختلفی که از تجرد پیدا می‌کند، و یا تفاوت مراتب توجه نفس است مانند اختلاف احساس درد در اثر شدت و ضعف توجه.

درس 14:

علم حصولی

چرا لازم به علم حصولی برسیم؟

چون علوم حضوری، محدود هستند و خطاناپذیری آنها به‌تنهایی برای حل مشکل شناخت کافی نیست. از‌این‌رو باید برای ارزشیابی علوم حصولی کوشش کرد.

خود علم حصولی از چی تشکیل شده؟

برای علم حصولی نیاز به تصور و تصدیق وجود دارد.

تصور: عبارت است از پدیدهٔ ذهنی ساده‌ای که شأنیت نمایش دادن ماوراء خود را داشته باشد وتصور در لغت به معنای «نقش‌بستن» و «صورت‌پذیرفتن» است، { و در اصطلاحِ اهل معقول عبارت است از پدیدهٔ ذهنی ساده‌ای که شأنیت حکایت از ماورای خودش را داشته باشد، مانند تصور کوه دماوند و مفهوم کوه.}

تصدیق: در لغت به معنای «راست ‌شمردن» و «اعتراف کردن» است

و در اصطلاح : قضیهٔ منطقی که مشتمل بر موضوع و محمول و حکم به اتحاد آنهاست، و به اصطلاح دیگر، تنها به خود حکم اطلاق می‌شود.

تصور به دو قسم (کلی و جزئی) تقسیم می‌شود، و تصورات جزئی به حسی و خیالی و وهمی منقسم می‌گردند.

درس 15:اقسام مفاهیم کلی

اقسام معقولات :

مفاهیم کلی که در علوم عقلی به سه دسته تقسیم می‌گردند:

مفاهیم ماهوی یا معقولات اُولی، مانند مفهوم انسان و مفهوم سفیدی؛

مفاهیم فلسفی یا معقولات ثانیهٔ فلسفی، مانند مفهوم علت و مفهوم معلول؛

و مفاهیم منطقی یا معقولات ثانیهٔ منطقی، مانند مفهوم عکس مستوی و مفهوم عکس نقیض. اجتماع نقیضین

مفاهیم ماهوی (معقولات اُولی):  مفاهیمی هستند که ذهن انسان به‌طور خودکار و بدون نیاز به مقایسات و تعملات، آنها را از موارد جزئی انتزاع می‌کند، مانند مفهوم انسان و مفهوم سفیدی.

مفاهیم فلسفی (معقولات ثانیهٔ فلسفی) : مفاهیمی هستند که انتزاع آنها نیاز به کندوکاو و مقایسهٔ دارد، مانند مفهوم علت و معلول که از مقایسة‌ مصادیق آنها و رابطه خاص آنها با یکدیگر انتزاع می‌شوند.

مفاهیم منطقی (معقولات ثانیهٔ منطقی) : مفاهیمی هستند که از ملاحظهٔ مفاهیم دیگر و در نظر گرفتن ویژگی‌های آنها انتزاع می‌شوند، چنان‌که وقتی مفهوم انسان را مثلاً در نظر می‌گیریم و می‌بینیم که قابل انطباق بر مصادیق بی‌شمار است، مفهوم «کلی» را از این مفهوم انتزاع می‌کنیم و به همین جهت، این مفاهیم فقط صفت برای مفاهیم دیگر واقع می‌شوند، و به‌اصطلاح، هم عروض و هم اتصافشان ذهنی است.

درس 16:حس گرایی

حس گرایان : 

1. منکر ادراک عقلی و مفاهیم کلی هستند و شناخت واقعی را همان شناخت حسی می‌دانند.

2. ایشان معتقدند که آنچه به‌نام مفاهیم کلی نامیده می‌شود، در واقع الفاظی است ذهنی که به عنوان سمبول‌هایی برای مصادیق همگون وضع شده است.

3. معقولات ثانیه را الفاظی پوچ و بی‌معنا قلمداد می‌کنند و مسائل متافیزیکی را «غیر‌علمی» می‌دانند؛ زیرا قابل اثبات با تجربه حسی نیستند.

4. نخستین اشکال بر ایشان این است که با نادیده گرفتن علوم حضوری و بدیهیات عقلی(مفاهیم کلی بدهیهات عقلی کنار می رود) و راهی برای اثبات ارزش شناخت نخواهند داشت.

5. با توجه به درونی بودن ادراکات حسی، اساساً راهی برای اثبات جهان خارج ندارند لذا پوچ پنداشتن مفاهیم متافیزیکی، ادعایی گزاف و واضح‌البطلان است.و جایی برای هیچ قانون علمی قطعی و ضروری باقی نمی‌ماند.

 

درس 17:نقش عقل و حس در تصوّرات

چنان‌که اشاره کردیم فلسفه غربی در مقام تبیین پیدایش تصورات بر دو دسته تقسیم می‌شوند: یک دسته معتقدند که عقل خودبه‌خود یک سلسله از مفاهیم را درک می‌کند، بدون اینکه نیازی به حس داشته باشد مانند : مفهوم خدا و نفس

در مقابل دسته اول دسته دوم می گویند برای درک محسوسات ما نیاز به محسوسات داریم اگر یکی از حواس در انسان وجود نداشته باشد مفهومی هم وجود ندارد مثل کسی که فاقد حس بویایی هست هیچ فهمی از بو و هیچ تصوری از آن ندارد 

نکات

1. عقل‌گرایان غربی معتقدند که عقل یک سلسله از مفاهیم را بالفطره درک می‌کند

2. تجربه‌گرایان معتقدند که هیچ مفهوم عقلی بدون کمک گرفتن از تجربه امکان ندارد، و بعضی از ایشان همه آنها را نیازمند به تجربه حسی می‌دانند.

3.قائل شدن به وجود مفاهیم عقلی از آغاز وجود انسان، یا پیدایش خودبه‌خودی آنها در زمان خاصی، خلاف وجدان است.

نتیجه : نتیجه آنکه حس تنها نقش فراهم‌کنندهٔ شرط لازم برای پیدایش یک دسته از مفاهیم ماهوی را ایفا می‌کند و بس.

درس 18: نقش عقل و حس در تصدیقات

1. هر تصوری فقط شأنیت نشان دادنِ ماوراء خود را دارد؛و و این واقع‌نمایی شأنی، هنگامی به فعلیت می‌رسد که به شکل یک قضیه و تصدیق درآید و مشتمل بر حکم و نمایانگر اعتقاد به مفاد آن باشد؛ مثلاً مفهوم «انسان» به‌تنهایی دلالتی بر تحقق انسان خارجی ندارد، ولی هنگامی که با مفهوم «موجود» ترکیب شد و رابطه اتحادی آنها را به‌صورت یک علم تصدیقی درآورد

2.این موضوع قضیه گاهی تصوری است جزئی و حاکی از یک موجود مشخص، مانند «اِوِرست، مرتفع‌ترین قلة‌ روی زمین است»،

و گاهی مفهومی است کلی و قابل انطباق بر مصادیق بی‌شمار. در صورت دوم، گاهی از مفاهیم ماهوی است، مانند «فلزات در اثر حرارت منبسط می‌شوند»،

و گاهی از مفاهیم فلسفی است، مانند «معلول بدون علت به وجود نمی‌آید»،

و گاهی مفهومی است منطقی، مانند «نقیض سالبهٔ کلیه، موجبهٔ جزئیه» است.

3.قضیه به دو صورت حملیه و شرطیه تقسیم شده که اولی مشتمل بر موضوع و محمول است و رابطه بین آنها «اتحادی» می‌باشد، مانند «انسان متفکر است»، و دومی مشتمل بر مقدم و تالی است و رابطه آنها یا تلازم است، مانند «اگر سطحی مثلث باشد، مجموع زوایای آن مساوی با دو قائمه خواهد بود»و یا تعاند است، مانند «عدد یا زوج است ‌یا فرد»، یعنی اگر عددی زوج باشد، فرد نخواهد بود و اگر فرد باشد، زوج نخواهد بود. شکل‌های دیگری هم برای قضایا می‌توان تصور کرد و همه آنها را می‌توان به شکل قضیهٔ حملیه بازگرداند.

4. نسبت بین موضوع و محمول : گاهی صفت «امکان» دارد، مانند این قضیه: «یک فرد انسان بزرگ‌تر از فرد دیگر است»، و گاهی صفت «ضرورت»، مانند این قضیه: «هر کلی از جزء خودش بزرگ‌تر است». این صفت‌ها را منطقیین «مادهٔ قضیه» می‌نامند، و هنگامی که در لفظ آورده شود آنها را «جهت قضیه» می‌خوانند.

5. اتحادی که بین موضوع و محمول : گاهی اتحاد مفهومی است، مانند «انسان بشر است» و گاهی اتحاد مصداقی، مانند «انسان حقیقت‌جوست» که موضوع و محمول آن اتحاد مفهومی ندارند، ولی مصداقاً متحدند. نوع اول را «حمل اولی»، و نوع دوم را «حمل شایع» می‌نامند.

درس 19: ‌‌‌‌‌‌ارزش شناخت

مسئله اصلی شناخت‌شناسی

1-توان کشف حقایق 

2- راه رسیدن به حقایق

3-معیار بازشناسی حقایق

حقیقت چیست؟

عبارت است از صورت علمی مطابق با واقعیتی که از آن حکایت می‌کند.

عقل‌گرایان : معیار بازشناسی حقایق را «فطرت عقل» معرفی می‌کنند

تجربه گرایان: معیار حقیقت را تجربه حسی می‌دانند

ملاک صدق و کذب قضایا

1-قضایای بدیهی، مانند بدیهیات اولیه و وجدانیات، دارای ارزشی یقینی هستند راز خطاناپذیری آنها این است که تطابق علم و معلوم به‌وسیله علم حضوری ثابت می‌شود

2-قضایای غیربدیهی را باید با معیارهای منطقی ارزشیابی کرد وملاک کلی صدق و کذب این قضایا تطابق و عدم تطابق آنها با ماورای مفاهیم آنهاست.

نفس الامر:

در بسیاری از عبارات فلاسفه به این تعبیر برمی‌خوریم که منظور از نفس‌الامر همان محکی قضایاست و موارد آن به حسب اختلاف انواع قضایا تفاوت می‌کند؛ مثلاً مصداق نفس‌الامر در قضایای علوم تجربی، واقعیات مادی و در وجدانیات، واقعیات نفسانی، و در قضایای منطقی، مرتبه خاصی از ذهن، و در پاره‌ای از موارد، واقعیت مفروض است.

درس 20: ‌‌‌‌‌‌ارزشیابی قضایای اخلاقی و حقوقی  

فرق بین قضایای حقوقی و اخلاقی؟

1-هدف اصلی حقوق، سعادت اجتماعی مردم در زندگی دنیاست ولی هدف نهایی اخلاق، سعادت ابدی و کمال معنوی است

2-برخلاف آنچه بعضی از غربیان پنداشته‌اند، قوام قواعد اخلاقی و حقوقی به انشاء و امر و نهی نیست و از‌این‌رو می‌توان برای آنها ملاک صدق و کذبی در نظر گرفت. اما ملاک صدق و کذب آن مطابقت یا عدم مطابقت با مدارک و منابع آن نظام خواهد بود. و راه شناخت آنها مراجع به منابع مربوط است مثل راه شناخت قوانین اسلام از کتاب و سنت است

درس 21: هستی شناسی

بعد از مسائل کلی در بخش اول و اقسام شناخت و ارزش شناخت در بخش دوم اینک به بررسی مسائل  هستی‌شناسی و متافیزیک بپردازیم که از سویی «مادر علوم» به‌شمار می‌رود، و از سوی دیگر کلید حل مهم‌ترین مسائل بنیادی در زندگی انسان می‌باشد؛ مسائلی که اساسی‌ترین نقش را در سرنوشت بشر و سعادت و خوشبختی ابدی یا شقاوت و بدبختی جاودانی وی ایفا می‌نمایند.

نکات :

1- در فسلفه سر و کار ما با مفاهیم است و سروکار عقل همواره با مفاهیم است

2-استفاده از مفاهیم به‌صورت‌های مختلفی انجام می‌گیرد و این اختلاف یا مربوط به اختلاف ذاتی خود مفاهیم است، مانند تفاوتی که بین مفاهیم ماهوی و فلسفی و منطقی وجود دارد، و یا مربوط به اختلاف جهات و حیثیاتی است که برای آنها در نظر گرفته می‌شود، مانند حیثیت مفهومی و حیثیت وجودی.

درس 22: مفهوم وجود

1- یکی از مباحث فلسفی مفهوم وحدت وجود است که آیا وجود به معنای واحدی بر همه موجودات حمل می‌شود و به اصطلاح مشترک معنوی است، ‌یا اینکه دارای معانی متعددی می‌باشد و از قبیل مشترکات لفظی است؟

2-منشأ این اختلاف ؟

گروهی از متکلمین پنداشته‌اند که وجود را به معنایی که به مخلوقات نسبت داده می‌شود، نمی‌توان به خدای متعالی نسبت داد.  و خاستگاه این شبهه خلط بین ویژگی‌های مفهوم و مصداق است یعنی آنچه در مورد خدای متعالی قابل مقایسه با مخلوقات نیست، مصداق وجود است نه مفهوم آن، و اختلاف در مصادیق، موجب اختلاف در مفهوم نمی‌شود

3- وجود در اصطلاح فلسفی مساوی با واقعیت است و هم شامل ذوات می‌شود و هم اَحداث و حالات، و هنگامی که واقعیت خارجی به‌صورت قضیه‌ای در ذهن منعکس می‌شود، مفهوم «موجود» محمول آن قرار می‌گیرد که در آن هم جهات ادبی لحاظ نمی‌شود.

4- دربارهٔ الفاظ وجود و موجود بحث‌هایی انجام گرفته که ربطی به فلسفه ندارد، مانند مصدر یا اسم مصدر بودن وجود، و اسم مفعول بودن موجود، و لوازمی که بر آنها مترتب می‌شود.

درس 23:‌‌‌‌‌‌واقعیت عینی

1. اصل واقعیت عینی همانند اصل علم، بدیهی و غیرقابل‌انکار است.

2. وجود موجودات عینی دیگر غیر از «منِ درک‌کننده» نیز قطعی است و رفتار همه انسان‌ها براساس پذیرفتن آنها استوار است.

3. انکار واقعیت عینی را می‌توان بر پنج گونه تقسیم کرد :

1. انکار مطلق هستی، به‌طوری که برای مفهوم «موجود» که موضوع فلسفه است هیچ مصداقی باقی نماند، چنان‌که ظاهر کلامی که از گرگیاس نقل شده

2. انکار هستی خارج از «من درک‌کننده»، به‌طوری که تنها برای مفهوم «موجود» یک مصداق باقی بماند.

3. انکار هستی ماوراء انسان، چنان‌که از بعضی از سوفیست‌ها نقل شده است و براساس آن، مصداق «موجود» منحصر در انسان‌ها خواهد بود

4. انکار هستی موجودات مادی، چنان‌که از سخنان بارکلی برمی‌آید؛ زیرا وی موجود را مساوی با درک‌کننده و درک‌شونده می‌شمارد و درک‌کننده را شامل خدا و موجودات غیرمادی می‌داند.

*راز بدیهی بودن اعتقاد به واقعیت عینی، علم حضوری به امور وجدانی است

* اعتقاد به واقعیت مادی، در حقیقت از قضایای قریب به بداهت است که ابتدا انسان آن را به‌صورت ارتکازی درک می کند

*شکل استدلال برای واقعیت‌های مادی این است: این پدیدهٔ ادراکی معلول علتی است، علت آن یا من هستم یا موجودی خارج از من، ولی من علت آن نیستم، پس علت آن در خارج موجود است.

 

درس 24: وجود و ماهیت 

1. مفهوم ماهوی و مفهوم وجود، از انعکاس واقعیات خارجی در ذهن به‌دست می‌آیند. و در مورد مفهوم ماهوی گفته‌اند که از تجرید عوارض مشخصه به‌دست می‌آید و چون قابل صدق بر افراد بی‌شمار است، آن را «کلی طبیعی» نامیده‌اند که در خارج به‌صورت مخلوط با عوارض تحقق می‌یابد و وصف کلیت آن مخصوص به مفهوم ذهنی آن است که عاری و خالص از عوارض می‌باشد.

2-دربارهٔ وجود کلی طبیعی در خارج، نظرهای مختلفی ابراز شده و نظر محققین این است که با وساطت وجود افراد موجود می‌شود.

قبل از فارابی فلاسفه اصل را ماهیت می دانستند و فارابی جوانهٔ قول به اصالت وجود بود که تدریجاً رشد کرد تا اینکه مرحوم صدر‌المتألهین مسئله اصالت وجود را به‌عنوان یکی از اصول بنیادی حکمت متعالیه مطرح ساخت. می‌توان گفت که قبل از وی اکثر مسائل فلسفی، آهنگ اصالت ماهیت داشت.

در موردکیفیت آشنایی ذهن با مفهوم وجود مطالب فراوانی گفته شده، بیان ساده ای که می توان ارائه داد این است که ذهن با توجه به پدید آمدن و از بین رفتن حالات نفسانی مفهوم وجود و عدم را انتزاع می کند.

درس 25: احکام ماهیت

1. حکما برای ماهیت سه اعتبار قائل شده‌اند:

اعتبار بشرط شی‌ء یا ماهیت مخلوطه، مانند نماز که طهارت شرط او هست

اعتبار بشرط لا یا ماهیت مجرده، مانند نماز که مبطلات او نباید باشد مثل خوردن و آشامیدن

و اعتبار لا بشرط که همان کلی طبیعی است. یعنی هم در خارج همراه با ماهیت مفیده است و هم در ذهن همراه با ماهیت مجرده است و به همین مناسبت می گویند تعریف ماهیه  «الماهیهٔ من حیث هی لیست الاّ هی، لا موجودهٔ ولا معدومهٔ، ولا کلّیهٔ ولا جزئیّهٔ» مانند نماز که فرقی ندارد لباس چه رنگی پوشیده باشد.

2.منکرین وجود کلی طبیعی در خارج، استدلال کرده‌اند که در خارج چیزی جز افراد ماهیات تحقق نمی‌یابد. بنابراین جایی برای وجود چیز دیگری به‌نام کلی طبیعی نیست.

جواب مثبتین:  پاسخ داده‌اند که کلی طبیعی همان حیثیت مشترک بین افراد است. بر این پاسخ اشکال روشنی وارد است که آن حیثیت، همان فرد بالذاتِ ماهیت است نه چیز دیگر.

3. محققین وجود فرد را واسطه برای وجود کلی طبیعی دانسته‌اند. حل صحیح این مسئله، همان‌گونه که فارابی بیان کرده، این است که اساساً تشخص لازمهٔ ذاتی وجود عینی است، چنان‌که قابلیت صدق و حمل بر افراد بی‌شمار، لازمهٔ ذاتی مفهوم عقلی است. بنابراین ماهیت تنها در سایهٔ اتحاد با وجود عینی تشخص می‌یابد.

درس 26:‌‌‌‌‌‌مقدمهٔ اصالت وجود

1.قبول به اصالة الوجود از بعد از فارابی در مابحث فلسفی ایجاد شده است و در سخنان فلاسفه یونان گرایش به اصالة الوجود به چشم نمی خورد و در مباحث فارابی-ابن سینا-بهمنیار و میرداماد گرایش به اصالة الوجود پیدا کردند در مقابل این فلاسفه شیخ شهاب الدین سُهروردی از فلاسفه اسلامی قائل به اصالة الماهیه شده اما نخستین کسی که این موضوع را در صدر مباحث هستی شناسی مطرح کرد و قائل به اصالة الوجود شد صدر المتألهین بود که این امر را توفیق الهی می دانست 

2.معنای اصالت وجود این است که واقعیت عینی، مصداق بالذات مفهوم وجود است و مفهوم ماهوی تنها از حدود واقعیت حکایت می‌کند

درس 27: ‌‌‌‌‌‌اصالت وجود

1. ساده‌ترین دلیل بر اصالت وجود این است که ماهیت ذاتاً اقتضایی نسبت به ‌وجود و عدم ندارد، و چنین چیزی نمی‌تواند نمایانگر واقعیت عینی باشد. نیز تا مفهوم وجود را حمل بر ماهیت نکنیم، از واقعیت عینی آن سخنی نگفته‌ایم.

2.دلیل دوم بر اصالت وجود این است که در علم حضوری، که خود واقعیت عینی بی‌واسطه مورد شهود قرار می‌گیرد، اثری از ماهیت یافت نمی‌شود

3.دلیل سوم این است که حیثیت ذاتی واقعیت‌های خارجی، حیثیت تشخص و اِبا از صدق بر افراد است، درصورتی‌که ماهیت ابایی از صدق بر افراد ندارد و بدون وجود تشخص نمی‌یابد.

4.دلیل چهارم این است که اگر واقعیت خارجی مصداق ذاتی ماهیت بود، باید خداوند متعالی هم دارای ماهیت باشد.

درس 28: وحدت و کثرت(مسائل ماهوی)

مفهوم ماهوی یا بسیط است و یا مرکب :

1. دو ماهیت بسیط، متباین به تمام‌الذات هستند و هیچ جهت ماهوی مشترکی نخواهند داشت.

2. ماهیت مرکب داری وجه اشتراک و جهت امتیاز می باشد که جهت اشتراک را جنس و جهت امتیاز را فصل می دانند. (جهت ماهوی مشترک بین چند ماهیت مرکب را جنس، و جهت امتیاز هرکدام را فصل می‌نامند.)

3.جنس، ممکن است مرکب و دارای جنس عالی‌تری باشد، ولی فصل، همواره بسیط خواهد بود.

4. مشهور این است که عالی‌ترین اجناس (مقولات) ده تا هستند که یکی از آنها جوهر و بقیه مقولات عرضی می‌باشند

5. تعریف جوهر : ماهیة اذا وجدت،وجدت لا فی الموضوع

درس 29: وحدت و کثرت در وجود عینی

1. وحدت شخصی مساوق با تشخص و وجود عینی است و هر موجودی از آن جهت که موجود بالفعلی است، دارای تشخص و وحدت خواهد بود.

2. هر موجود بسیط و تجزیه‌ناپذیری، مانند خدای متعالی و مجردات، دارای وجود واحدی می‌باشد و جای فرض کثرت در ذات آن نیست.

3. ترکیب موجود از ماهیت و وجود،ترکیبی تحلیلی و ذهنی است نه عینی و خارجی

4. ترکیب در اجسام به چند صورت قابل تصور است: ترکیب از اجزاء بالقوه، ترکیب از ماده و صورت با فرض بالقوه بودن ماده، ترکیب از ماده و صورت با فرض فعلیت داشتن ماده و همچنین ترکیب صوَر متراکب، ترکیب صناعی مانند اجزاء ساعت، ترکیب اجتماعی مانند ترکیب سپاه از سربازان و ترکیب جامعه از افراد انسان. دو قسم اول دارای وحدت حقیقی، و قسم سوم دارای وحدت بالعرض، و دو قسم اخیر دارای وحدت اعتباری می‌باشند.

5. اثبات وحدت جهان به معنای وحدت اتصالی تمام موجودات طبیعی، منوط به ابطال خلأ محض است. و یعنی هیچ خلأ ای در این عالم نباید تصور بشود مثل گُله(تُشله) که داخلش هیج خلأ ای نیست

 

درس 30: مراتب وجود

سوال: وحدت وجود و موجود به چه معناست؟

در مورد وحدت عالم هستی که شامل ذات مقدس الهی هم می شود چهار قول وجود دارد :

1. قول صوفیه که وجود حقیقی را منحصر به ذات مقدس الهی می‌دانند و بقیهٔ موجودات را دارای وجودهای مجازی می‌شمارند، و با عنوان «وحدت وجود و موجود» معروف است.

2. محقق دوانی وجود را واحد و موجودات را کثیر دانسته و اطلاق «موجود» را در مورد مخلوقات، به معنای «منسوب به وجود» گرفته است.(مثلاً واژه «تامر» (از مادهٔ تمر = خرما) به معنای خرمافروش و منسوب به خرماست، و واژه «مشمّس» (از مادهٔ شمس = خورشید) به معنای جسمی است که آفتاب بر آن تابیده و نسبتی با خورشید پیدا کرده است.)

3. قول سوم به اتباع مشائین نسبت داده شده، و با عنوان «کثرت وجود و موجود» معروف شده است. حاصلش این است که کثرت موجودات قابل انکار نیست و ناچار هرکدام از آنها وجودی خاص به خود خواهد داشت، و چون وجود حقیقت بسیطی است پس هر وجودی با وجود دیگر متباین به تمام‌الذات خواهد بود.

4. قول چهارم قولی است که صدرالمتألهین به حکمای ایران باستان نسبت داده و حاصلش این است که حقایق عینی وجود، هم وحدت و اشتراکی با یکدیگر دارند و هم اختلاف و تمایزی با یدکدیگر دارند از این قول به عنوان وحدت در عین کثرت یاد می شود.

سوال: قول وحدت در عین کثرت منسوب به کیست ؟ ملاصدرا

درس 31:علت و معلول

اولین مفهومی که میاد به ذهن ما و از مسائل فلسفه است علت و معلول است

مجودی که در به وجود آمدنش به دیگری نیاز دارد معلول است

مقدمه : با پذیرفتن کثرت در موجودات این سوال پیش می آید که آیا موجودات مختلف ارتباطی با یکدیگر دارند یا ندارند؟ و اگر دارند این ارتباط چه ویژگی هایی دارد؟

1.تعریف معلول: موجودی که وابسته به موجود دیگری است و بدون آن تحقق نمی‌یابد «معلول»، و طرف وابستگی آن «علت» نامیده می‌شود.

2.تعریف علت : که به دو بخش هست تعریف عام و تعریف خاص 

تعریف عام : موجودی که تحقق موجود دیگر متوقف بر آن است هر چند برای تحقق آن کافی نباشد

تعریف خاص: عبارت است از موجودی که برای تحقیق موجود دیگر کفایت می کند

3. علت و معلول دو عنوان متضایف هستند که در رابطهٔ خاص و نسبت به طرف اضافهٔ خودشان صدق می‌کنند و چیزی که علت برای چیز دیگری است می‌تواند در رابطهٔ دیگر و نسبت به موجود سومی معلول باشد، چنان‌که شخص واحدی نسبت به یک فرد، «پدر» و نسبت به فرد دیگری، «فرزند» است.

4. انسان نخستین‌بار، مصداق علت و معلول را در درون خودش با علم حضوری می‌یابد و از مقایسهٔ آنها با یکدیگر مفهوم علت و معلول را انتزاع می‌کند

5. اگر علت برای وجود معلول کافی باشد آن را «علت تامه» و در غیر این صورت آن را «علت ناقصه» می‌نامند.

 

درس 31: اصل علیّت

1.  اصل علیت اصلی عقلی و متافیزیکی است

2. در مورد اصل علیت گفته شده است که هر معلولی محتاج به علت است،که برخی از فلاسفه ی غرب به اشتباه پنداشته اند موضوع اصل علیت مطلق موجود است و از این رو به برهان علت العلل خرده گرفته اند و گفته اند خدا هم باید آفریننده ای داشته باشد غافل از اینکه موضوع اصل علیت موجود معلول است نه مطلق الوجود.

3. متکلمین موضوع اصل علیت را موجود حادث گرفته اند و موجود قدیم را منحصر به خدای متعال دانسته اند یعنی اگر موجودی همیشه باشد نیازی به ایجاد کننده(علت) نخواهد داشت 

4. فلاسفه معتقدند که موضوع اصل علیت موجود ممکن است و بر این اساس هر موجود ممکن ذی ماهیتی را محتاج به علت می دانند.

5. ملاصدرا (صدرالمتألهین) موضوع اصل علیت را موجود فقیر می داند و این بیان ملاک احتیاج به علت را فقر وجودی میداند.

درس 33:رابطه ی علیّت

1. رابطهٔ علیت تنها یک اضافهٔ ذهنی نیست که مصداقی در خارج نداشته باشد.

2. قبل از تحقق معلول، نمی‌توان رابطه‌ای عینی بین علت و معلول فرض کرد؛ زیرا هنوز یک طرف آنکه معلول باشد تحقق نیافته است.

3. پس رابطهٔ علیت از خود وجود معلول انتزاع می‌شود، و به دیگر سخن، وجود معلول عین ربط و تعلق به وجود علت و شعاع و پرتوی از آن است.

4.هر علتی نسبت به معلول خودش مستقل است و مستقل مطلق منحصر به خدای متعالی می‌باشد.

5.رابطه علیت مخصوص علت ایجادکننده و معلول آن است

 

درس 34: رابطه علّیّت در میان مادّیات

1.علم به رابطهٔ علیت را چه در میان مادیات و چه در غیر آنها نمی‌توان فطری دانست؛ ولی می‌توان آن را فطری به‌معنای ارتکازی و قریب به بداهت دانست

2.راه صحیح کشف علیت بین پدیده‌ها، کنترل شرایط پیدایش هر پدیده و بررسی پی‌آمدهای آن است به عبارت دیگر علیت بین پدیده ها را از راه وضع و رفع می توان شناخت

درس 35: وابستگی معلول به علت 

1. تحقق معلول بدون هریک از اجزاء علت تامه محال است چرا؟ زیرا لازمهٔ آن بی‌نیازی معلول از علت مفروض‌العدم می‌باشد.(اصلا تصور معلول بدون علت فرض عدم است و فرض عدم محال است)

2.با وجود تمام اجزاء علت تامه و فقد موانع، وجود معلول ضروری خواهد بود؛

3. این قاعده منافاتی با اختیار فاعل ندارد؛ زیرا ارادهٔ فاعل از اجزاء علت تامه برای فعل اختیاری است.

4. مجموع این دو قاعده را که حاکی از ضرورت وجود هریک از علت و معلول نسبت به دیگری (وجوب بالقیاس) است، می‌توان قاعدهٔ تلازم علت و معلول نامید.

5.معلول تا آخرین لحظهٔ وجود نیازمند به علت تامه است؛ زیرا نیاز لازمه ی ذاتی معلول است و از آن جدا شدنی نیست

درس 36: وابستگى معلول به علّت

مهم : سنخیت علت و معلول چیست؟

1.میان علت و معلول مناسبت خاصی وجود دارد که از آن به «سنخیت علت و معلول» تعبیر می‌کنند.

2. سنخیت در مورد علت‌های هستی‌بخش و معلولات آنها به این معناست که علت، کمال وجودی معلول را در مرتبهٔ عالی‌تری دارد.

3.سنخیتی که در علت هستی‌بخش لازم است، به این معنا نیست که دارای ماهیت معلول و محدودیت‌ها و نقایص آن هم باشد.

4.دلیل اینکه علت هستی‌بخش باید سنخ کمال معلول را داشته باشد، این است که اگر نداشته باشد نمی‌تواند به معلول افاضه کند، و دلیل اینکه باید مرتبهٔ عالی‌تری از آن را داشته باشد، این است که افاضهٔ معلول از کمالات آن نمی‌کاهد

5.این ویژگی را در مورد علت‌های مادی و اِعدادی نمی‌توان اثبات کرد؛ زیرا آنها اعطاکنندهٔ وجود معلول نیستند،(این ویژگی را در مورد علت‌های مادی و اِعدادی نمی‌توان اثبات کرد؛ زیرا آنها اعطاکنندهٔ وجود معلول نیستند، ولی از اینکه هر شی‌ء مادی نمی‌تواند علت برای هرگونه تغییر و حرکتی واقع شود، اجمالاً به‌دست می‌آید که نوعی سنخیت بین آنها هم لازم است.)

درس 37:احکام علّت و معلول

1. بدیهی است که هیچ موجودی نمی‌تواند علت وجود خودش باشد. مگر اینکه مرکب و دارای دو یا چند جزء باشد و یکی از آنها موجب تغییر در دیگری گردد، مانند تأثیر روح در بدن یا بالعکس.

2. معنای «واجب‌الوجود بالذات» و اینکه وجود مقتضای ذات اوست، نفی علیت غیر است نه اثبات علیت بین ذات و وجود الهی.

3. در مورد علل داخلی (ماده و صورت) اشکال شده که چگونه می‌توان آنها را علت برای کل مرکب از آنها دانست، در صورتی که وجود آنها غیر از وجود کل نیست؟ در پاسخ گفته شده که خود اجزاء بدون شرط اجتماع، علت است و مجموع آنها به شرط اجتماع، معلول، ولی حقیقت این است که اجزاء را علت نامیدن، از باب مسامحه(عدم دقت،سطحی نگری) و توسعه در اصطلاح است

4.هیچ چیزی نمی‌تواند علت برای خودش و یا معلول برای معلول خودش باشد. به دیگر سخن دور در علل محال است

5. تسلسل در علل باطل هست

فارابی­ برای­ محال بودن تسلسل در علل حقیقی چنین استدلال کرده است:اگر در سلسله علل و معلولات، هر علتی به نوبهٔ خود معلول علت دیگری باشد، دربارهٔ کل این سلسله می‌توان گفت که همگی محتاج به علت دیگری هستند. پس باید در رأس سلسله، علت دیگری را اثبات کرد که معلول علت دیگری نباشد. بنابراین سلسله علل دارای مبدأ و سرآغازی خواهد بود.

درس 38:علّت فاعلى:

یکی از تقسیمات معروفی که برای علت ذکر شده تقسیم به علت فاعلی و غائی و مادی و صوری است که دو قسم اول را علل خارجی، و دو قسم اخیر را علل داخلی 

1.علت فاعلی : عبارت است از موجودی که موجود دیگری (معلول) از آن پدید می‌آید و به‌معنای عامش شامل فاعل‌های طبیعی می شود پس فاعل طبیعی فاعلی است که فعلش مقتضای طبیعتش بوده نسبت به آن شعور و اراده ای ندارد 

2.فاعل قسری فاعلی است که نسبت به فعلش شعور و اراده‌ای نداشته و فعلش برخلاف اقتضای طبیعتش باشد.مثل بادی که گرد و خاک به هوا بلند شود

اقتضا طبیعت اش نیست نسبت به کارش شعوری نیست

3.فاعل بالقصد فاعلی است که فعلش را با اراده‌ای انجام می‌دهد که مسبوق به تصور و تصدیق به فایده باشد.

4. فاعل بالجبر فاعلی است که دارای شعور و اراده باشد، ولی فعلش تحت جبر فاعل دیگر و بدون ارادهٔ خودش صادر شود.

5. فاعل بالعنایه فاعلی است دارای شعور که نیاز به انگیزهٔ زائد بر ذات نداشته باشد. (خداوند)

 

درس 39: علّت غائى

1. هیچ کار اختیاری بدون علم و خواست فاعل انجام نمی‌گیرد.

2. علم و خواست فاعل ممکن است عین ذات وی یا از لوازم و یا از عوارض مفارقِ ذاتش باشد.

(خداوند علم اش عین ذات اش اما یک وقت لازم اش است مثل آتش لازم اش سوزاندن است)

3.غایتی که متعلق خواسته فاعل است کمال و خیر خود اوست

4. در صورتی که حصول کمالِ یک قوه مزاحم تحقق کمالات دیگر و کمال نهایی باشد، کمالِ مزبور «خیر مظنون» یا «خیر پنداری» نامیده می‌شود.

5. در موردی که فاعل کاری را برای خیر دیگران انجام دهد، انگیزهٔ آشکار یا نهانی دیگری خواهد داشت. در واقع چنین فاعلی خیر دیگران را وسیله‌ای برای تحقق لذت یا مصلحت خودش قرار می‌دهد.